×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

برای شما۲

من عاشق ایرانم۲

× مطالب زیبا+داستان+شعر+لینکستان سایتهای مذهبی+مطالب به روز+مطالب مذهبی+علمی+فرهنگی+اجتماعی+اخلاقی+عرفانی+پند آموز+عشق و عاشقی+انتخواب همسر+ازدواج+روابت زناشویی واخلاق در خانواده+تربیت فرزندان+ارتباط با دوستان+دوست یابی و...
×

آدرس وبلاگ من

javad69.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/j69.salehi

قسمت چهارم متن کامل اتاق آبی سهراب سپهری

قسمت چهارم اطاق آبی چارگوش بود. اما طاق ضربی آن مدور بود . از تو ، گوشه های سقف زیر گچ بری محو بود . اطاق آبی یاد آور Ming t`ang بود كه خانه تقویم است . و كائنات را در خود دارد ، قاعده اش مربع است كه سمبول زمین است . و بامش به شیوه آسمان گرد است. سنتز زمان و مكان است . هرم خئویس هم هر دو استعاره زمان و مكان را در بر دارد. اما در هرم ، مثلث تجسم زمان است. به آمیزه مربع و دایره برگردیم. مغانی كه برای ستایش مسیح رفتند ، در شهر ساوه در مقابری آرمیده اند " كه بناشان در پایین مربع است و در بالا مدور" ( به گفته ماركوپولو) . شهر رمولوس را Roma quadrata گفته اند. اما شیار خیش رمولوس دایره بود و رم مربعی بود در دایره. "اورشلیم آسمانی" بر دایره استوار بود. وقتی كه در پایان دور تسلسل از آسمان به زمین" فرود آمد شكل مربع به خود گرفت . شاهان قدیم چین برای اجرای آداب مذهبی لباسی به تن می كردند كه در بالا مدور بود و در پایین مربع . پرگار كه برای ترسیم دایره به كار می رفت با آسمان رابطه داشت و گونیا كه به كار رسم مربع می خورد با زمین. در ... چین مكان مربع است .زمین كه مربع است به مربعها قسمت شده است . دیوارهای بیرونی قلمرو شاهزادگان و باروهای شهر باید به شكل مربع درآیند ، دشتها و اردوگاهها مربعند. اهل طریق با حضور خود مربعی می ساخته اند. قربانگاه خاك پشته خاك مربعی بود ، مقدس بود. و تجسم تمامیت امپراطوری بود . هنگام كسوف و خسوف ، مردم به اضطراب می افتادند ، گفتی بیم خرابی می رفت ، رعایا به مركز میهن می شتافتند و برای رهایی اش مربع وار به هم می آمدند . مكان مراسم دینی های شما آمریكا مربع است. و این مكان سمبول زمین است و در سیستم جهان های آفریقا پشت بام مربع است . و یاد آور آسمان است . زمین كشت مربع است ، و شبیه پوشش مردگان چارخانه است. بامهای آفتابزده خانه ها مربع های سفیدند ،و حیاطهای سایه پوش مربع های سیاه. حصیر زیر پای كوزه گر مربع است. و هم شكل پوشش مردگان است و. دهكده با نقشه مربع خود شبیه آدمی از شمال به جنوب دراز كشیده است. برگردیم به دیار خود: شارستان هزار دروازه جابرسا و جابلقا در " دیار شهرهای زمرد" همان قاف. همان اقلیم هشتم" صورت مربع دارد . جابرسا شهری است در جانب مغرب لیكن در عالم مثل. منزل آخر سالك است . جابلقا شهری است به مشرق لیكن در عالم مثل ، منزل اول سالك باشد به اعتقاد محققین در سعی وصول به حقیقت. كف اطاق آبی از كاهگل زرد پوشیده بود : زمین یك مربع زرد بود . كاهگل آشنای من بود . پوست تن شهر من بود. چقدر روی بامهای كاهگلی نشسته بودم ، دویده بودم ، بادبادك به هوا كرده بودم ، روی بام ، برآمدگی طاقهای ضربی اطاقها و حوضخانه چه هولناك بود ، برجستگیها یك اندازه نبود ، چون اطاقها یك اندازه نبود ،حوضخانه هم طاقی بلندتر داشت. سطوح همواره بام در یك تراز نبود : ساختمان در سراشیب نشسته بود. در تمامی بام ، هیچ زاویه ای تند نبود ، اصلا زاویه ای در كار نبود. در مهربانی و الفت عناصر هیچ سطحی خشن نبود. با سطح دیگر فصل مشترك نداشت ، سطح دیگر را نمی برید، خط فدای این آشتی شده بود ، بام ، هندسه مذاب بود. باشلار كه از rationlite du toit حرف می زند، اگر بام خانه ما را می دید حرف دیگر نمی زد. در پست و بلند بام وزشی انسانی بود ، نفس بود ، هوا بود. اصلا فراموش می شد كه بام پناهی است برای " آدمی كه از باران و آفتاب بیم دارد" . روی بام ، همیشه پا برهنه بودم . پا برهنگی نعمتی بود كه از دست رفت. كفش ، ته مانده تلاش آدم است در راه انكار هبوط. تمثیلی از غم دور ماندگی از بهشت. در كفش چیزی شیطانی است ، همهمه ای است میان مكالمه سالم زمین و پا. من اغلب پا برهنه بودم. و روی بام ، همیشه زیر پا. زیری كاهگل جواهر بود. ترنم زیر بود. ( حالا كه می نویسم ، زیری آن روزهای كاهگل پایم را غلغلك می دهد. تن بام زیر پا می تپید ، بالا می رفتم ، پایین می آمدم . روی برآمدگیهای دلپذیر می نشستم و سر می خوردم. پشت بام تكه ای از ... بود. در حركاتم زمان نبود. بودن جلوتر از من بود . زندگی نگاهم می كرد و گیجی شیرین بود. وقتی كه از برآمدگی بزرگ بام ، كه طاق ضربی حوضخانه بود، چهار دست و پا بالا می رفتم ، باورم می شد كه از یك پستان بزرگ بالا می روم ، این پستان مال ننی بود كه به چشم آن روز من ، در ابعاد فضا جا نمی گرفت ، اگر همه تن خود را به من نشان می داد مبهوت می ماندم ، شاید دچار آن خیرگی می شدم كه ارجونانی بها گاوادگیتا در برابر آن درگدیسی بیمانند كریشنا داشت ، خیرگی ترسناك و دلپذیر و بی همتا.
دوشنبه 2 خرداد 1390 - 1:44:52 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


بخش ترین بوسه


ماجرای لحظاتی تا مرگ


معجزه گری بنام چای سبز


نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه


بی ریاترین بیان عشق به همسر در مقابل ببر


داستان چنگیزخان مغول و شاهین پرنده


داستان برنامه نویس و مهندس


مادر یک چشم


خدا هست!


داستان دانشمندان


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

70143 بازدید

5 بازدید امروز

39 بازدید دیروز

177 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements