زهرا و آخرين لحظات زندگانى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)
بيمارى رسول خدا در روزهاى آخر عمرش شدّت يافت.
فاطمه(عليها السلام) در كنار بستر پيامبر، چهره نورانى و ملكوتى پدر را مىنگريست كه از شدّت تب عرق مىريخت.
فاطمه در حالى كه به پدر نگاه مىكرد به گريه افتاد، پيامبر نتوانست ناآرامى دخترش را تحمّل كند، در گوش او سخنى گفت كه فاطمه آرام شد و لبخند زد.
لبخند زهرا(عليها السلام) در آن حال شگفت آور بود.
از او سؤال كردند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)چه رازى را به او فرمود؟ پاسخ داد: تا پدرم زنده است رازش را فاش نمىكنم.
پس از رحلت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) راز آشكار شد.
فاطمه گفت: پدرم به من فرمود: تو نخستين كس از اهل بيت من هستى كه به من ملحق مىشوى، و از اين رو شاد شدم.
در ميان سخنان اندكى كه از دختر گرامى رسول خدا در مجامع روايى فريقين نقل شده، چهل حديث را، كه هر يك درسى از فضيلت و فهم دين و حيا و دعوت به توحيد است، برگزيدم، تا دل هاى حقجويان و جويندگان معارف خاندان نبوى و علوى بدان روشنى يابد و با الهام از اين كلمات نورانى، چراغ حكمت و هدايت ولايت شبستان فاطمى را به هنگام تحيّر و ضلالت، در پيش پاى خود برافروخته و فروزان بينند.
سه شنبه 3 خرداد 1390 - 2:23:17 AM